ربّم
تا تو نیستی دلم ، آرام نمی‌گیرد،
در هیاهوی دنیا،
جز تو پناهی شاملِ جانم نیست.
ظفرِ من،
در سکوتِ این دوری‌ها،
صدای قدم‌هایت را می‌شنوم،
و امید به وصالت،
تنها نوری‌ست که شامل دل تاریکم می‌شود.
ربّم،
تو مثل نسیمی هستی که شامل بوی گل‌های بهاری‌ست،
و من، مسافر راه‌های دور،
منتظر لحظه‌ای که دوباره برسی،
و در آغوش تو، زندگی کنم.
دوری‌ات هرگز آشنا نمی‌شود،
اما هر روز، ربّم،
با یاد تو،
ظفر می‌یابم،
شامل شادی‌ها و دردهای این قلب عاشق.

آلانیا
بتوانایی ربم