شب است و ماه در آن سوی ابر پنهان است
دلم گرفته ز دوری ، نگاه گریان است
کجایی ای که خیالت هنوز با من هست؟
به هر طرف که روم ردّ پای هجران است
کسی شبیه من این‌گونه بی‌قرار نبود
دلم ز داغ جدایی همیشه طوفان است
به هر نفس به دعا دست سوی یزدانم
که این جدایی دلگیر، زود پایان است
ستاره‌ها همه خاموش ، آسمان بی‌نور
که دوری‌ات سببِ تیرگیِ کیهان است
به یاد چشم تو هر لحظه، دیده‌ ام تر شد
ربم به گوش دلم گفت: صبر آسان است؟
اگر نیایی به دیدار، جان من بر لب
که در غمت ، نفس آخرم فراخوان است
ظفر نوز دراین گوشه‌ های خاموشی
نشسته با غم دوری که او را زندان است
شامل اگرچه غریب است در غبارِ فراق
که بی‌وصال تو این زندگی زندان است

غزل : ظفرشامل
الانیا ترکیه
بتوانایی ربم