نه گریه، نه سکوتِ شب افسانه می‌کند

آه دلِ شکسته چه دیوانه می‌کند

یادِ تو مثل شعله به جانم فتاده است

این سوز را که غیر تو همخانه می‌کند؟

در خلوتی که بی‌تو فقط سایه مانده است

چشمم نگاه خسته‌ات را شانه می‌کند

ربّم! ببین چگونه در این شعله‌ی فراق

نامت زبانه می‌زند، جانانه می‌کند

ظفر هنوز در تب عشقی قدیمی‌ست

شامل دعای نیمه‌شب، مستانه می‌کند

الانیا ترکیه

بتوانایی ربم