غزل ( دلم همراز میخواهد )
باز امشب عاشقان همراز میخواهد دلم
نغمهای لبریز از آواز میخواهد دلم
در تب اندوه شب، آتش گرفته سینهام
همدمی با سوزِ بیآغاز میخواهد دلم
سایهاش افتاده بر دیوار شبهای سکوت
همچو مهری، روشنیانداز میخواهد دلم
ربّم! ببین این دلِ تنها چه بیتابانه باز
مرهمی از لطف بیاجبار میخواهد دلم
خواب دیدم خنده اش را، اشک شد تعبیر من
باز آن لبخند دل آزار میخواهد دلم
ظفر نشسته، بیصدا، در کنج خاطرات او
شعر میگوید، ولی دمساز میخواهد دلم
نسخهای از او، نه دیگر ممکن است اینجا ولی
یاد او را لحظ های ، یک بار میخواهد دلم
شامل شد این دل به عشقی بیجواب و بیپناه
باز امشب گریه ای انباز میخواهد دلم
الانیا ترکیه
بتوانایی ربم
+ نوشته شده در پنجشنبه سی ام مرداد ۱۴۰۴ ساعت 21:13 توسط ظفر شامل
|