غزل ( شور کهکشان )
به هر نفس نفست، شور کهکشان آمد
به کوچههای دلم ردِّ سایهات پیدا
صدای پای تو از عمقِ استخوان آمد
شبی که بیتو گذشت از هجومِ یادآلود
غمی شکستهدلم را، که ناگهان آمد
به گریهگاهِ دلم برق خندهات افتاد
که اشک و آتش و لبخند توامان آمد
ز نام کوچکت افتاده لرزه بر جانم
نگاهت از دل این خوابِ بیزمان آمد
ربم تویی که دلم را به شوق بیدار کرد
صفای مهر تو از عرشِ آسمان آمد
ظفر شکسته ولی محوِ عشق تو مانده
که عشق از دل او شعلهزنان آمد
شامل فتاده ز پا در خیال دیدارت
که نالهاش ز لب آوار عاشقان آمد
الانیا ترکیه
بتوانایی ربم
+ نوشته شده در پنجشنبه سی ام مرداد ۱۴۰۴ ساعت 21:6 توسط ظفر شامل
|