رفتی و دلم بی‌تو شد آواره‌ی شب‌ها

ماندم به تماشای غمت، خیره به رؤیا

لبخند تو گم شد و جهانم همه تاریک

دیگر چه بگویم به دل از زخم تمنا

آغوش تو یک عمر پناه دلِ من بود

حالا شده‌ ام سایه‌ نشینِ می و مینا

در سینه، فقط حسرت دیدار تو مانده

دل مانده درآغوشِ غم و وعده‌ی فردا

هر لحظه به یادت، دل من شعله گرفته

چون داغ کسی مانده به دیوارِ تماشا

ربّم به شب و روز گواه است که بی‌تو

هر لحظه شدم بنده‌ ی اندوه و بلاها

رفتی و غم‌ ات ریخت به آغوش شب من

تا صبح شدی هق‌هقِ این سینه‌ی تنها

ظفر، دل خود را به امید تو سپرده

شامل شده برگریه و یادِ تو، به دنیا

الانیا ترکیه

بتوانایی ربم