غزل ( سایه اش شکست )
رفتی و بعدِ تو، دلم از سایه اش شکست
این سینه با سکوتِ شب و ناله اش شکست
با هر نفس، غمت به دل م خنجر آزمود
تا استخوان رسید و سرِ شانه اش شکست
بعد از تو هیچ پنجره ای رو به نور ماند
حتی پرنده ، در قفس خانه اش شکست
هرکس رسید، قصهٔ ما را به هم زد و
پیمانِ ساده ، در دلِ افسانه اش شکست
ربّم شنید زمزمه های شکسته ام
اما دلم ز بغضِ همین آیه اش شکست
ظفر نشست و با قلم ازعشق گفت و رفت
شامل شد این غزل ، که به چرخاند اش شکست
الانیا ترکیه
بتوانایی ربم
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و ششم مرداد ۱۴۰۴ ساعت 19:44 توسط ظفر شامل
|