غزل ( دلشکستهایم )
از ما حذر کنید، که ما دلشکستهایم
خاکستریم، به روی آتش نشستهایم
در سینهمان صدای شکستن هنوز هست
ما زخم خورده ایم ولی لب بسته ایم
ما را اگر به بازی تقدیر باختند
هنوز در نگاه تو پیروز و رستهایم
ما را مبین چو سایهٔ بیرنگ خویش، نه!
در عمق این سکوت، صداها نهفته ایم
ربم گواه اشک شب و آه ما شود
ازهردو چشم ، شعله شدیم و نشستهایم
ظفر اگر شکستهتر از مرگ ماندهست
حق دارد، از تبار وفا دل گسسته ایم
شامل شدیم در شب اندوه بیکَسَی
با گریههای بیصدایی، خستهایم
الانیا
بتوانایی ربم
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم مرداد ۱۴۰۴ ساعت 21:24 توسط ظفر شامل
|